دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 521199
تعداد نوشته ها : 76
تعداد نظرات : 3
Rss
طراح قالب
GraphistThem228

خشم فلسطینیان از اظهارات وزیر خارجه بحرین درباره قدس

توئیت خالد بن احمد آل خلیفه وزیر خارجه بحرین درباره مسئله فلسطین، خشم فلسطینی‌ها را برانگیخت. رهبران گروه‌های فلسطینی در واکنش به این توئیت، وزیر خارجه بحرین را صهیونیست خواندند. وزیر خارجه بحرین گفته بود که موضوعفلسطین، مسئله‌ای جانبی است و اختلاف داشتن با آمریکا درباره این مسئله فایده‌ای ندارد.این درحالی است که در سومین جمعه خشم فلسطینیان، صهیونیست ها دو جوان فلسطینی را در نوار غزه به ضرب گلوله به شهادت رساندند.

دسته ها : مقاومت اسلامی
شنبه 1396/10/2 19:6

« قطعنامه قدس» ، شکستی حیثیتی برای آمریکای ترامپ

نویسنده : امیرعلی ابوالفتح
خراسان 2 دی 1396
زورآزمایی آمریکا با جامعه جهانی بر سر قدس ، به شکست سهمگین این کشور ، به ویژه شخص دونالد ترامپ ، انجامید . در حالی که رئیس جمهور آمریکا شخصا جهان را تهدید کرده بود ، مجمع عمومی سازمان ملل با اکثریت آرا ، به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل را محکوم کرد . این در حالی بود که پیشاز این دونالد ترامپ و نیکی هیلی ، نماینده آمریکا در سازمان ملل، با صریحترین واژگان اعضای سازمان ملل را تهدید کردند که رای گیری درباره قطعنامه قدس را مبنای کمک های آمریکا به دیگر کشورها قرار خواهند داد. به عبارت دیگر ، کاخ سفید در اقدامی باج خواهانه ، از اعضای سازمان ملل خواست، بین دفاع از حقوق بین الملل و قطعنامه های شورای امنیت درباره آینده قدس و کمک های مالی آمریکا ، یکی را انتخاب کنند .
دسته ها : مقاومت اسلامی
شنبه 1396/10/2 19:4

پشت پرده اقدامات علیه شیعیان هرات

نویسنده : سیدحسام رضوی

خراسان 2 دی 1396

شاید یکی از مهم ترین اخبار این روزهای افغانستان که کمتر  هم به آن پرداخته شد، انفجار مجدد در محله شیعیان هرات  بود که به شهادت هشت تن از شیعیان این ولایت غربی افغانستان منجر شد، انفجاری که فارغ از چگونگی انجامو تعداد تلفات حائز نکات قابل اهمیت، اول برای شیعیان افغانستان سپس برای تصمیم سازان امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران است. که در ادامه مطلب  به این موضوع پرداخته می شود.
شنبه 1396/10/2 19:2
لبخند خدا ( داستانى از جبران خلیل جبران )
در میان گل ها و سبزه های باغی تنها و دور افتاده ، بنفشه ای خوشبو با گلبرگ های زیبا ، شاد و راضی زندگی می کرد .
یک روز صبح ، دانه ی بلورین شبنمی چون تاج بر فرق بنفشه نشست . بنفشه سربرداشت و به اطراف خود نگاهی انداخت . شاخه گلی دید قد کشیده با ساقه ای ظریف و بلند و سری برافراشته همچون شعله ی آتش بر چراغدانی از زمرد . بنفشه لب های نیلگونش را باز کرد ، آهی کشید و با حسرت گفت : « در بین گیاهان چه گیاه کم اقبالی هستم و میان گل ها چه گل پست و حقیری ! طبیعت مرا کوچک و حقیر پرورانده ، به گونه ای که چسبیده به زمین زندگی می کنم و نمی توانم چون گل های بلند قامت به سوی آبی آسمان رشد کنم و صورتم را به سوی آفتاب بگردانم . »
گل سرخ حرف های همسایه اش ، بنفشه ، را شنید . از خنده تابی خورد و گفت :« میان گل ها چه گل نادانی هستی ! تو قدر این نعمتی را که داری نمی دانی . طبیعت از زیبایی و ظرافت و بوی خوش به تو چیز هایی داده که به بیشتر گل ها و گیاهان دیگر نداده است . این آرزوهای منحرف و این تمایلات زیان آور را از سر بیرون کن و به آن چه قسمت تو شده راضی و قانع باش و بدان که هر کس افتادگی کند قدر و منزلتش بیشتر می شود و هرکس افزون طلبی و زیاده خواهی پیشه سازد ، گرفتار کمبود و نقصان می شود. »
بنفشه گفت :« تو به من دلداری می دهی زیرا خود به آن چه من آرزویش را دارم رسیده ای و حقارت مرا با پند و نصیحت می پوشانی چرا که خود بزرگ و باشکوهی و چه تلخ است موعظه ای که خوش بختان به نگون بختان می کنند . و چه بی رحم است زورمندی که در میان ضعیفان این گونه زبان به پند و اندرز می گشاید . »
طبیعت حرف های بنفشه و گل سرخ را که شنید از تعجب تکانی خورد و گفت :« دخترم بنفشه ! این چه حرفی ست که می زنی ؟ من تورا با لطف و تواضع و ظرافت و سادگی می شناسم . اما انگار هوس های زشت ، فکرت را پریشان کرده و عظمتی پوچ و توخالی عقلت را دزدیده است ؟»
بنفشه با التماس گفت :« ای مادری که به واسطه ی جبروتت عظیمی و به واسطه ی مهربانی ات بزرگ و باشکوه ؛ با تمام قلبم از تو خواهش می کنم که تنها آرزوی مرا برآوری و برای یک روز هم که شده مرا مبدل به یک شاخه گل سرخ کنی .»
طبیعت گفت :« تو نمی فهمی که چه می خواهی و نمی دانی که پشت این عظمت ظاهری چه بلاهایی نهفته است و اگر من ساقه ی تورا بلند کنم و صورتت را تغییر دهم و تورا به گل سرخ تبدیل کنم ، پشیمان می شوی و آن وقت پشیمانی سودی نخواهد داشت .»
بنفشه گفت :« تو فقط مرا به گل کشیده قامت و سربلند بدل کن ... بعد از آن هربلایی برسرم آمد بر گردن خودم . »
طبیعت گفت :« ای بنفشه ی نادان و سرکش ! خواست تورا اجابت کردم اما هر سختی و مصیبتی که به تو رسید باید از خودت شکوه کنی . »
پس طبیعت انگشتان نامرئی و سحرانگیزش را دراز کرد و دستی به ریشه های بنفشه کشید و در یک آن بنفشه تبدیل به گلی شد بلندتر از دیگر گل ها و گیاهان باغ . غروب آن روز ، ابرهای سیاه و پرباران هوا را تیره کرد. رعد و برقی شد و آسمان با لشکری جرار از باد و باران به جنگ باغ و بوستان رفت . شاخه ها را شکست ، گل ها را پرپر کرد و بوته ها را از ریشه به در آورد و جز گل های کوچکی که به خاک چسبیده بودند یا در شکاف سنگ ها مخفی شده بودند گیاهی سالم بر زمین باقی نگذاشت .
اما آن باغ تنها و دورافتاده از دستبرد طوفان بیش از هر باغ و بوستان دیگری آسیب دید و جز یک دسته بنفشه ی کوچک که در پای دیوار باغ پناه گرفته بودند دیگر گیاه و گلی برجای نماند .
یکی از بنفشه های کوچک سربلند کرد و گل های پرپر شده و درخت های شکسته را دید . لبخندی زد و به دوستانش گفت :« نگاه کنید ؛ ببینید طوفان با آن گل های سرکش و نادان چه کرده است . »
بنفشه ی دوم گفت :« درست است که ما به خاک چسبیده ایم اما در عوض از خشم طوفان در امانیم »
و بنفشه ی سوم گفت :« ما کوچک و حقیریم از این رو طوفان نمی تواند ما را شکست دهد .» ملکه ی بنفشه ها چشم گرداند و در نزدیکی خود بنفشه ی آرزومند را که به گل سرخ بدل شده بود ، دید . طوفان ساقه اش را شکسته بود و باد گلبرگ هایش را به اطراف پراکنده بود و قامتش به تمامی هم چون کشته ای که دشمن به تیرش زده باشد ، روی علف های مرطوب افتاده بود .
ملکه ی بنفشه ها خطاب به بنفشه های دیگر گفت :« دختران من ! به این بنفشه ای که فریفته ی هوا و هوس شد خوب نگاه کنید . او برای ساعتی بلند پروازی و غرور به گلی سرخ بدل شد ، اما سقوط کرد . خوب نگاه کنید که این برای شما آینه ی عبرتی ست . »
در آن حال بنفشه ی نیمه جان تمام نیرویش را جمع کرد و به سختی گفت :« به من گوش کنید ای نادان های راضی و قانع که از طوفان و گردباد وحشت دارید . دیروز من هم مثل شما در میان برگ ها و شاخه های سبز ، قانع به آن چه قسمتم بود نشسته بودم . اما قناعت من هم چون دیواری بلند مرا از واقعیت زندگی جدا کرده بود . زندگی من با تمام آسایش و آرامشی که داشت زندانی بود که دیوار های امن و امان داشت . من می توانستم مثل شما چسبیده به خاک زندگی کنم و منتظر بمانم تا زمستان از راه برسد و هم چون دیگر گل ها و گیاهان مرا در زیر کفنی از برف مدفون سازد . می توانستم مثل شما بی هیچ تلاش و کوشش و کشفی تازه و بی آن که نامعلومی را معلوم و پنهانی را آشکار کنم زندگی کنم و بمیرم . قبل از آن که چیزی غیر از آن چه تا به حال طایفه ی بنفشه ها دریافته اند ، دریابم . اما در سکوت یک شب شنیدم که عالم بالا به عالم ما می گفت : هدف از زندگی تلاش برای نیل به اسرار ماورای زندگی ست . پس بر خود شوریدم و عزم کردم به مقامی بالاتر از مقامی که داشتم برسم . از طبیعت خواستم مرا به گلی سرخ تبدیل کند و طبیعت خواسته ی مرا اجابت کرد . ساعتی بزرگوارانه در اوج زیستم . هستی را با چشم های گل سرخ دیدم زمزمه ی آسمان و عرش را با گوش های گل شنیدم و با برگ هایم نور را لمس کردم . اینک من می میرم . حال آن که در من چیزی ست که از این پیش در وجود هیچ بنفشه ای نبوده است . می میرم در حالی که از اسرار آن سوی محیط کوچکی که در آن زاده شده بودم ، آگاهی یافتم و هدف از زندگی همین است . »
آن گاه گل سرخ جان سپرد و در آن حال بر چهره اش نقش لبخندی آسمانی دیده می شد . لبخند کسی که به آرزوهای خویش دست یافته . لبخند فتح و پیروزی . لبخند خدا .
دسته ها :
جمعه 1396/10/1 14:28
X